خاطرات:اقامه نماز در صف آمارگیری

در اردوگاه موصل، تب آمارگیری بالا رفته بود. نمی دانم برای پز دادن بود یا از سر وسواس، که هر روز می آمدند تعداد ۲هزار نفری ما را ردیف می کردند و در هر آمارگیری، پیراهنی، کفشی، چیزی به اسرا می دادند.یک روز کار آمارگیری به طول انجامید. هر لحظه به غروب آفتاب نزدیک تر می شدیم، ولی هنوز به ما فرصتی داده نشده بود که نمازمان را بخوانیم. به عراقی ها گفتیم الان است که نمازمان قضا شود، اما آن ها بی اعتنا به حرف مان، مشغول کارشان بودند. چندنفر از بچه ها همان طور که در صف نشسته بودند، نمازشان را خواندند و عده ای هم ایستادند و تکبیره الاحرام گفتند.عراقی ها که دیدند وقتی پای نماز در کار باشد، ما اهمیتی به امر و نهی آن ها نمی دهیم، عصبانی شدند و شروع کردند به زدن بچه ها. بچه ها که در گردابی از مشت و لگد افتاده بودند، تا ضربات مشت و لگد عراقی ها صورت شان را از قبله برنمی گرداند، نمازشان را ادامه می دادند.

راوی:آزاده علی حمزه ای



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,ساعت 9:10 توسط بمانی| |

کپی برداری بدون ذکر منبع غیر مجاز می باشد
www.sharghi.net & www.kafkon.com & www.naztarin.com